پا به توپ که می شد ، سه چهار نفر را جا می گذاشت. با هر حرکت رو به جلو یا گل می زد یا پاس گل می داد. مسابقات دهه فجر که می شد ، صدای احمدی رونالدو تا چند تا خیابون اون طرف تر می رفت. همه کلاس ها دوست داشتند یک بازیکن مثل احمدی داشته باشند ولی احمدی مال کلاس ما بود ، دوم A . اما احمدی یک ایراد بزرگ هم داشت. به حرف هیچکس گوش نمی کرد. هر قدر معلم ورزش بهش می گفت « پسر جون ، تو بازیت خیلی خوبه ، ولی برای رسیدن به تیم ملی و کسب افتخار باید مراحلی رو طی کنی ؛ تو یکی از باشگاه ها تست بدی ، تمرین علمی کنی ، بدنسازی کنی ، نیمکت نشینی کنی و ... » گوشش بدهکار نبود و می گفت: « من اینقدر بازیم خوبه که چند سال دیگه تیم های بزرگ واسم سر و دست میشکنن!» الان سالها از اون روز ها گذشته است. رضا که می خواست خواننده مشهوری شود و جای علی صادقی را بگیرد ، الان در مجالس عروسی مطربی می کند. هوشنگ که می خواست هنر پیشه معروفی شود ، الان با رضا در مراسم عروسی و جشن ها تئاتر و کمدی بازی می کند. احمد که می خواست دکتر شود ، در مطب عمویش آمپول می زند. احمدی رونالدو هم به تیم ملی که نرسید بماند در تیم های دسته دو و سه هم نتوانست جایگاهی برای خودش دست و پا کند و پائین شهر یک مدرسه فوتبال تاسیس کرده و 34 تا دانش آموز دارد!
کاش بچه ها بیشتر به حرف معلم ها گوش کرده بودند.
دانشمندان به تازگی نشان داده اند یک لیوان شیر معمولی ترکیبی از بیش از 20 نوع مسکن، آنتی بیوتیک و هورمونهای رشدی است. (جام جم آنلاین) کار دنیا را می بینید. این همه دانشمند ، این همه وقت ، درست در همان هفته ای که یارانه شیر را قطع کردند و به قول برخی جراید مردم با شیر یارانه ای خدا حافظی کردند ، حَضرات کشف کرده اند که بیست نوع ماده شیمیایی با ارزش در شیر وجود دارد. داروهای ضد التهابی از قبیل « نیفلومیک اسید ، مفنامیک اسید ، کتوپروفن و هورمون 17-بتا- استرادیول » برخی از مواد موجود در شیر هستند که در سلامت انسانها بسیار مفید هستند. تازه من فکر کنم اگر دانشمندان با دقت بیشتری بگردند ، مواد و دارو های گرانقیمت دیگری هم در شیر پیدا کنند. این پسر آقا رسول که مهد کودک می رود ، هر روز می خواند : « شیر تا بخوای مفیده / مانند برف سفیده ) اما ما فکر می کردیم این شعر هم مثل سایر شعر های مهد کودک برای سرگرم کردن بچه ها درست شده است و مبنای علمی ندارد اما ظاهراً باید حرف راست را از بچه شنید. البته من فکر کنم آقا رسول از این داستان دارو های شیمیایی و مواد موجود در شیر خبر داشت. چون گاهی اوقات زنگ های تفریح به منزل می رفت و وقتی بر گشت حسابی شنگول بود. خودش می گفت یک لیوان شیر خورده ولی مدیر باور نمی کرد و می گفت : « یک ریگی تو کفششه ، یه روز باید بفرستمش تست اعتیاد!» الان که مدیر به اصل ماجرا پی برده است خجالت می کشد. علی ایحال با وجود اینکه « دست قشر مرفه آسیب پذیر کوتاه و خرما بر نخیل » ، مسئولین محترم اگر برای حرف مردم ارزش قائل نیستند ، حرف خانم دکتر دستجردی را زمین نگذارند و یارانه شیر را سر جایش برگردانند. البته گمان نکنم با این مواد گرانقیمتی که در شیر پیدا شده است ، قیمت شیر به دوره ماقبل هدفمندی برگردد.
در این برهه از زمان که ورزش مملکت در گرو شرف و غیرت جوانانی است که به خاطر عرق به دیارشان روی ساق پایشان عکس الاغ خالکوبی می کنند و با دستمزدهای میلیاردی برای مردم شادی! خلق می کنند ، هر گونه اهمال و سستی در پرداختن به مسائل این این بزرگواران ، لطمات جبران ناپذیری بر پیکر ورزش این مملکت وارد خواهد کرد و در روحیه حساس این دلاوران را خدشه دار می کند. شب زنده دارانی که به زعم مربیانشان در این شب زنده داری ها دعا نمی خوانند ، واقعاً لایق این همه تعریف و تمجید و ستایش هستند. از فوتبالی که دیگر از کجراهه خارج شده و عملاً وارد بیراهه شده است بیش از این انتظار نمی رود. به راستی خروجی فوتبال ایران را چگونه با هزینه های میلیاردی قیاس می کنند؟خروجی فوتبال در پشت درب های بسته ای تعیین می شود که صد البته به تنها چیزی که در آنجا اندیشه نمی شود پشتوانه سازی برای ورزش و فوتبال و زیر ساخت های فیزیکی و نفری است. اصلاً خروجی فوتبال ما چیست؟
انتظار مردم و مسئولین از یک لیگ 800 میلیاردی چیست؟ آیا نباید بین ورزش و اخلاق رابطه وجود داشته باشد؟ آیا واقعاً چون ورزش به زعم آقایان حرفه ای شده ، باید اخلاق قربانی شود؟ به راستی آیا کسانی که کمی – فقط کمی – به اصول و قواعد اخلاق خانوادگی پایبند هستند ، فرزندان خود را به ورزشگاه ها می برند؟ البته نگرانی مسئولین آلودگی جو ورزشگاه ها نیست ، بلکه نگرانی آقایان از گزارش AFC است که از کاهش میزان تماشاگران در سال های اخیر خبر می دهد. چرا که این فاکتور( تماشاگر زیاد) در کسب چهار سهمیه آسیا و انتخاب فدراسیون به عنوان فدراسیون برتر نقش کلیدی دارد. فوتبالی که از رسیدن به جام جهانی محروم است ، در بازیهای آسیایی و جام ملت های آسیا هم ناکام است. تیم امید هم که با شاهکار و تردستی آقایان نابود شد. به راستی مردم با چه انگیزه ای به ورزشگاه ها بروند؟ جو ورزشگاه ها مسموم و غیر اخلاقی است.ادب و جوانمردی نزد مربیان و بازیکنان جایگاهی ندارد. وسایل ایاب و ذهاب هم برای رفتن به ورزشگاه ها چندان مهیا نیست. سطح بازیها هم به شدت تنزل پیدا کرده است.امکانات ورزشگاه ها هم خود داستان دیگری دارد.قبول کنیم اگر این دو تیم آبی و قرمز نبودند ، تعداد تماشاگران در ورزشگاه های استان تهران به 1000 نفر هم نمی رسید. هر چند در همین فصل هم استقلال بازی با 700 نفر تماشاگر برگزار کرد و پرسپولیس هم داشتن کمتر از 2000 تماشاگر را در کارنامه دارد!
در فوتبالی که سهل انگاری و ندانم کاری و شاید دسیسه برای حذف تیم ملی امید به زعم آقای تاج حاشیه است ؛ « معتقدم نامه فیفا به بازیکنان کار غلطی بوده چون در آن صورت ما عراق را می بردیم و به مسائل حاشیه ای باخته بودیم!» دیگر سایر انتظار بی فایده و آب در هاون کوبیدن است.
البته تا زمانی که کارشناسانی مثل ، قلعه نوعی ، رفت و آمد به ورزشگاه و شنیدن 2 ساعت توهین به ایل و تبار داور و بازیکنان را از مصادیق پر کردن اوقات فراغت و تفریح سالم می دانند ، اوضاع ورزش به همین منوال خواهد گذشت. ایشان می فرمایند چون کارخانه فولاد اصفهان در هر دقیقه 5/1 میلیون تومان در آمد دارد ، باید سقف قرار داد ها را برداشت و بدون حساب و کتاب به بازیکنان پول داد. البته که باید برای ورزش مملکت هزینه کرد اما نه اینطور که یک بازیکن 1 میلیارد پول بگیرد و هزاران جوان و نوجوان علاقه مند به فوتبال در روستاها در زمین های خاکی ، با پای برهنه فوتبال بازی کنند! آقای قلعه نوعی حتماً شما توپ بسکتبال در دست گرفته اید و می دانید چقدر سنگین است. در برخی از روستاها بچه ها با توپ بسکتبال فوتبال بازی می کنند چرا که سهم آنها از ورزش مملکت یک توپ قدیمی بسکتبال جا مانده از سال های قبل در انبار تربیت بدنی است که رئیس تربیت بدنی با هزار منت و امضا گرفتن از چند نفر به آنها هبه کرده است! سقف قرار داد ها در فوتبال ، اگر باز هم همان 350 میلیون تومان باشد ، شاهد فرار کفش ها از مملکت خواهیم بود و آقای عزیز محمدی خیلی شفاف بازیکنان را به بازی در خارج از کشور تشویق می کند. ایشان در جایی فرموده اند: «یا رعایت سقف قرارداد یا بازی در خارج !» البته آقای بذر پاش ( رئیس سابق سازمان ملی جوانان) در مورد خروج از کشور نظر منحصر به فردی داشت و معتقد بود به جای کلمه غریب و نامانوس «فرار مغز ها» بگوئیم «هجرت فرهنگی» و ما هم ظاهراً باید به جای «فرار کفش ها» بگوئیم ، «هجرت ورزشی!» در آنجا دیگر قاضی شریفی نیست که به اصلاح سر و صورت و خال کوبی های آنها گیر بدهد یا آقای عزیز محمدی به سقف قرار داد های آنها یورش ببرد. در کشور چین وقتی عده ای بازیکن به داور مسابقه حمله بردند برای همیشه از فوتبال محروم شدند ، یا در کره جنوبی 10 بازیکن که در شرط بندی ها نقش داشتند برای همیشه از فوتبال محروم شدند و به 7 سال زندان محکوم شدند و این تنبیهات به قدری کارساز بودند که یکی از آنها خود کشی کرد. به راستی شدید ترین تنبیه یا به قول آقایان نقره داغ در فوتبال کشور ما چیست؟ آیا مبلغی بالاتر از 30 میلیون تومان جریمه نقدی شنیده اید؟ به راستی جریمه چند میلیون تومانی و دادن یک یا دو جلسه استراحت به اسم محرومیت می تواند جلوی بی نظمی ها و خود سری های بازیکنان و مربیان را بگیرد؟ به نظر شما آیا نباید جریمه بازیکنی که چند میلیون تومان در یک فصل دستمزد می گیرد با میزان دستمزدش تناسب داشته باشد تا بازدارندگی ایجاد کند؟
فراموش نکنیم که بزرگ کردن و پاشیدن مالچ شهرت در مسیر زندگی عده ای که ظرفیت آن را نداشته باشند تبعات اجتماعی و حتی سیاسی جبران ناپذیری خواهد داشت.وقتی عده ای نمک نشناس را در صدا و سیمای این مملکت اسلامی بی حساب و کتاب پر و بال می دهیم آن وقت به اسم کارشناس کشتی و هنر پیشه هجرت غیر فرهنگی می کنند و تصاویر آنها سر از مجلات پورنو در می آورد ، باید خودمان را سرزنش کنیم که چرا بیت المال را درست خرج نکردیم و کسانی را مشهور کردیم که لیاقت و ظرفیت آن را نداشتند. نشود روزی به خاطر سهل انگاری در اداره امور ورزش ، شاهد تغییر هویت و ملیت ورزشکاران ایرانی و بازی آنها در در کشور هایی باشیم که مثل ریگ پول خرج می کنند و برخی مربیان فقط پول خرج کردن آنها را نشانه رفته اند.
همانطورکه مستحضرید در زندان یا پادگان برخی افراد نسبت به دیگران ارشد محسوب می شوند و پیروی از فرامین آنها هم عقلاً ، عرفاً و در برخی موارد نادر جاناً به نفع تازه وارد ها می باشد. در دانشگاه نیز مقرراتی برای درس خواندن توسط دانشجویان ترم بالا وضع می شود که تبعیت از این قوانین به دانشجویان ترم های پائین توصیه می شود. مصداق بارز این قانون در مبحث درس خواندن و شیوه های گذراندن واحد های درسی می باشد. اصولاً درس خواندن در طول ترم معنا ندارد و درس برای شب امتحان است. اکثر کسانی که در طول ترم درس می خوانند به دلیل آمادگی نسبی و حتی قطعی و ترس از اینکه نکند شب امتحان دچار بیماری شوند یا گرفتاری دیگری پدید آید و زحمت یک ترم آنها به هدر رود ، دچار استرس می شوند و در امتحان موفق نیستند ولی کسی که یک شب درس خوانده چیزی برای از دست دادن ندارد و با کمترین هیجان و اضطراب سرجلسه امتحان حاضر می شود.
نکته بعد تهیه جزوه می باشد. جزوه در دانشگاه مفاهیم بلند و مضامین دقیقی دارد. جزوه چند برگ نوشته از روی صحبت استاد نیست . بعد از امر خجسته و مبارک خواستگاری که قاعدتاً منجر به ازدواج می باشد طبق تحقیقات آقا رسول ( ایشان پاره وقت در دانشگاه رفت و روب می نماید!) بیشترین عامل در شناسایی افراد و تلاش برای درک متقابل و شناخت روحیات فرد و ... همین بحث تبادل جزوه در واحد های دانشگاهی است که البته اگر با رویکرد شناسایی روحیات طرف مقابل هم باشد به سلامتی یک تیر و دو نشان است. الحمدا... با وجود دفاتر فنی در سراسر کشور دغدغه ای برای رو نویسی از روی جزوه نیست و کافی است کمی سر کیسه را شل کنید و بعد از تهیه کپی از روی جزوه ، آن را سالم تحویل شریک زندگی دهید تا هم امانتداری و هم وقت شناسی خود را ثابت کنید .
از نکات دیگری که در سال های اخیر در سطح دانشگاه ها به وفور دیده می شود ، پدیده مذموم و نکوهیده آدم کشی در برگه های امتحانی است. در این شیوه دانشجو طی یک عمل انتحاری اقدام نوشتن عریضه در ذیل برگه امتحانی می کند و به طریق اولی به قتل عام اقوام درجه یک خود مبادرت می کند و با اظهار وجود تالمات شدید روحی از فوت اقوام و وابستگان ، تقاضای مساعدت و یاری از استاد در گذراندن واحد مربوطه می نماید. البته فراموش نکنید که شما بیش از یک بار نمی توانید یک نفر را بکشید و باید برای ترم های بعد از شیوه های جدید تر استفاده کنید.
شیوه نهایی و غیر اخلاقی ترین راه برای قبولی ، پدیده چِندش آور و مُهوع تقلّب می باشد که به دلیل خفّت و خواری و زجری که متقلّب در این عمل غیر انسانی متحمل می شود ، از هر گونه توضیح در این باره معذوریم و بر این باوریم که بسا یک ترم مشروط شدن به از قبولی به ضرب تقلب که شیخ اجل فرموده : متقلب درون جامه ناز چه خبر دارد از مراقب گردن دراز
با این شیوه حتی آقا قدرت که سر آمد همه متقلبین بود ، هم نتواست طَرفی بنندد و علی رغم اینکه « ما مشت گِلی در کف قدرت متقلّب» ، باز نامبرده هم مشروط و از دانشگاه اخراج گردید.